یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

  • ۰
  • ۰

یکی از بچه‌های ثبت نام اومد دم دفتر اساتید و صدام درد. "استاد یکی از اولیا باهاتون کار داره!"

اولین روز ترم بود و با خودم فکر کردم کی می تونه باشه. خانم جوونی بود سی و چند ساله. گفت که احسان ترم قبل شاگردم بوده و افتاده! 

احسان رو یادم نمیومد ولی طبق عادت گفتم که بچه ها خوب درس نمی خونن و بعضی وقتها میفتن! 

گفت که احسان درساشو را می خونه اما سر امتحان استرس داشته. ازم خواست احسان رو قبول کنم.

 ازش پرسیدم که احسان را با خودش آورده یا نه. گفت بله بله بله واحسان رو صدا کرد؛ " آقا احسان تشریف بیارید! "

 قبل از اینکه احسان بیاد، گفتم که این روزا بچه ها خیلی حساس شدن و وابسته. باید بزاریم با سختی ها کنار بیان.  امیدوار بودم که خانم جوان بزارن بچه شون الکی ترم بعد نره اگه ضعیف باشه.  

 احسان که اومد دهنم خشک شد. یه مرد حدودا چهل ساله سیبیلو! 

 "عزیزم ایشون که استاد ما نبودن برادرشون استاد ما بودن!" احسان خان به خانم جوان گفتن. 

 مادر احسان،  ببخشید همسر احسان ازم عذرخواهی کردن که وقتم رو گرفتن و خواهش کردن که برادرم رو صدا کنم.

 #خرم بالایی

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

پچ آدماز ( Patch Adams) 

پچ آدماز داستان مردی به همین اسم است که دچار افسردگی شده است و در بیمارستان روانی با مشاهده بیماران تصمیم می گیرد که تنها چیزی که ارزش زندگی کردن را دارد شاد کردن دیگران است. بیمارستان را ترک کرده و به دانشگاه میرود تا پزشک شود اما در دانشگاه کسانی هستند که با روش های نامتعارف او موافق نیستند برخلاف نظر پرستاران و بیماران که از ته دل او و روش هایش را دوست دارند. 

فیلم واقعا تاثیر گذار و مملو از طنز است. بازی زیبای رابین ویلیامز دیدن این فیلم را دو چندان جذابتر میکند. 

#خرم بالایی

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

از کلاس اومد بیرون. خسته اش کرده بودن ولی دوستشون داشت!  بی غل و غش و رک بودن! یکی شون  دنبالش اومد. "آقا،  میشه منم با آسانسور بیام؟"

آسانسور مال اساتید بود و کارتی! "آقا پامون درد میکنه، به خدا!" 

در آسانسور رو کامل باز کرد و رفت تو! شاگردش هم داخل شد.

ته دلش خوشحال شد. رفتارش باعث نشده بود جسارت و سماجت شاگردش از بین بره!

#خرم بالایی

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

هراسندگی یکی از معضلات جامعه ماست که کمتر شناخته شده است. این پدیده هنگامی رخ می‌دهد که شخصی با ایجاد هراس و وحشت رانندگی می کند. هراسندگی انواع مختلفی مانند کامیونندگی،  نیسانندگی،  پرایدنندگی،  وانتندگی،  پیکانندگی و حتی شاسیاندگی دارد.

تصور کنید که در حال رانندگی هستید و ماشینی به شما نزدیک میشود که باعث هراس شما میشود. شما نگران آسیب دیدن خودروی خود (و در مواردی خودتان)  میشوید. این باعث می‌شود به هر زحمتی شده به او راه دهید. شما در اینجا قربانی هراسندگی شده اید.

در این پدیده راننده ای که مرتکب هراسندگی میشود دارای خودرویی است که کمترین خسارت را در صورت تصادف متحمل میشود. این امتیاز به آنها جرات گردن کلفتی ترافیکی میدهد.  

گردن کلفتی یک جرم شناخته شده است و مجازات تعریف شده دارد ولی متاسفانه هراسندگی هنوز به عنوان جرم شناخته نشده است. 

هرگز هراسنده ها را تعقیب نکنید و یا با آنها کل کل نکنید.  حتی اگر هم بتوانید رویشان را کم کنید وقت و انرژی و اعصاب شما هدر میشود. فاتحه ای نثار رفتگان ایشان بفرمایید و به رانندگی خود ادامه دهید. 

#خرم بالایی

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

حتماً ضرب المثل 'خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج' را شنیده اید.  بیشتر این ضرب المثل رو برای مسائل سیاسی و مدیریتی استفاده می کنیم و معمولا با قیافه ای حق به جانب،  مثلا که ما خیلی میفهمیم و اینا! اما.... 

اگه همین ضرب المثل رو تو یه متن دیگه بزاریم احتمالا حس و نظر بهتری داشته باشیم و اتفاق دیگه ای بیفته! 


بیایید در مورد آموزش و تربیت بچه ها فکر کنیم؛ اگه اولش آموزش و تربیت درست بهشون داده نشه؟ تو یه متن روانشناسی؛ اگه بچه‌ها یا آدما از اول حس عدم امنیت داشته باشن؟ اگه آدما از اول یاد بگیرن که بله قربان بشن؟ 

یه قدم فراتر؛ اگه پایه فکری مون یعنی نوع نگاهمون به دنیا، خودمون، اطرافیان مون اشتباه باشه؟ 

مثال: اگه باورتون که از بچگی یاد گرفتید این باشه که باید تو هر کاری بی نقص باشید چی میشه؟ زندگی سخت نمیشه؟!  

یه نگاهی به خودمون بندازیم!

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

به خانه من آمدی:

 برآیم مداد بیاور مداد سیاه

می خواهم روی چهره ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیافتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیافتم! 

یک مداد پاککن بده برای محو لب ها

نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلجه، تاتمام غرایز زنانه را از ریشه در بیاورم

شخم بزنم وجودم را....بدون این ها راحت تر به بهشت می روم گویا!

یک تیغ بده،  موهایم را از ته بتراشم،  سرم هوایی بخورد 

و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می خواهم بدوزمش به سق

اینگونه فریادم بی صدا تر است!

قیچی یادت نرود.

می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم 

برای شستشوی مغزی! 

مغزم را که شستم،  پهن کنم روی بند

تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت. 

می دانی که؟ باید واقع بین بود!

صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

 می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،  برچسب فاحشه می زنندم، بغضم را در گلو خفه کنم!

 یک کپی از هویتم را هم می خواهم 

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد، فحش و تحقیر تقدیمم می کنند، به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا. ..اگر جایی دیدی حقی می فروشند برآیم بخر...تا در غذا بریزم

ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم!

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برآیم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،  بیاویزم به گردنم. ..و رویش با حروف درشت بنویسم :

من  یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم...


" بانو غاده السمان "

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

داستانک

شبی ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ (ﺭﻫﺒﺮ ﺷﻮﺭﻭی ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﻟﯿﻦ) ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ نشود، ﮔﺮﻳﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﻥ فیلمی ﺩﺭ یک ﺳﻴﻨﻤﺎ ﺭﻓﺖ.

ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻓﻴﻠﻢ اصلی، ﻳﻚ ﻓﻴﻠﻢ ﺧﺒﺮی ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺩﺭﺁﻣﺪ. ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ ﺑﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ. ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎی ﺧﻮﺩ ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪن ﻭ ﺑﻪ اﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻧﺪ!

ﺧﺮﻭﺷﭽﻒ ﺍشک ﺩﺭ ﭼﺸﻢ و ﻋﻤﻴﻘﺎً ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮدی ﺷﺎﻧﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﻜان ﺩﺍﺩ ﻭ ﺯﻳﺮ لبی ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻣﺮدک ﺍﺣﻤﻖ! ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ! ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻲﺧﻮﺍهی ﺳﺮت را ﺑر ﺑﺎﺩ ﺑﺪی...؟!

از کانال رسمی محمد امین مروتی 

@manfekrmikonam

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

خلقت

پسرم: بابا، خدا وقتی آدم رو خلق کرد خیلی سرش شلوغ بود،  نه؟

من: چطور؟

پسرم: خوب مجبور بود از یه عالمه بچه مراقبت کنه!

من: ها!!!!

#خرم بالایی 

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

چرا مینویسم

از اون آدمایی هستم که معمولا از دیگران و خودم میپرسم چرا! حالا برام سوال شده "چرا مینویسم؟" 

ماها معمولا اگه کاری انجام می دیم یا از سر اجبار  یه پاداشه؟ خوب توجه دیگران میتونه پاداش خوبی برای آدم باشه! ولی بعد یه مدتی میفهمی که اتفاقات بهتری داره برات میفته! وقتی میخوایی بنویسی مجبور میشی بیشتر گوش کنی بهتر نگاه کنی و دقت بیشتر داشته باشی! 

معمولا اولش درباره دیگران می نویسی ولی بعدش میفهمی خودت هم بی شباهت به دیگران نیستی. بعدش بیشتر به خودت،  رفتارت و فکرت توجه میکنی! شروع میکنی به مکاشفه!  خودآگاهی ات میره بالا! حالا دیگه نه از سر اجبار و نه برای پاداش مینویسی، بلکه برای چیزی مهمتر مینویسی!  

#خرم بالایی 


  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

اصالت


Authenticity requires a certain measure of vulnerability, transparency, and integrity.”

–Janet Louise Stephenson


اصالت مستلزم قدری صدمه پذیری، شفافیت، و اخلاق است. 

توضیح: برای خاص و اصیل بودن باید بپذیریم که آدمهایی صدمه پذیر و مستعد اشتباه هستیم. یک رویی پیشه کنیم بی شیله پیله و اخلاق داشته باشیم!

ژانت لوئیس استفانسون 

ترجمه: خرم بالایی

  • خرم بالایی