یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

چند وقت پیش رسانه‌های جمعی و شبکه های اجتماعی کشور جابلقا پر شد از خبر آلوده بودن آب های بطری شده یک شرکت نامدار آب معدنی.  گلاب به رویتان گویا آبشان وصل بوده به فاضلاب شهری( العهده مع الراوی شایعه ساز). 

باری اداره نظافت و سلامت ضمن تایید خبر در جعبه سیاه مصور اطلاع رسانی کرد که در شرکت مذکور مهر و موم شده است.  

شرکت مزکور اما زیر بار اتهام نرفت و در جعبه سیاه صدا دار اعلام کرد که آزمایشات معتبر این ادعا را تایید نمی کند.  

نکته جالب اینکه نه شرکت مزبور از اداره نظافت و سلامت شکایت کرد و نه اداره عدلیه ( مدعی العموم) پیگیر داستان شد.

بعد از گذشت چند ماه بطری های شرکت مذکور  در بازار با طرحی جدید عرضه شد و تبلیغات رو دیوارها  سبز شد. 

سوال: اگر به فرض آب شرکت مذکور آلوده بوده باشد و سلامت بعضی جابلقایی ها آسیب دیده باشد و بعدا این ثابت شود، افراد مذکور باید از شرکت مذکور شکایت و ادعای غرامت کنند یا اداره عدلیه؟ 

نگاه بدبینانه: آب از سرچشمه آلوده است.

نگاه سلبیه: چرا آب به آسیاب کشور جابلسا میریزید؟

نگاه جابلقایی: آقا ولش کن!  حال داری ها؟

ادای احترام به طنزپرداز عزیز ابوالفضل زرویی نصر آباد 

# خرم بالایی

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

این روزها هنر نزد همگان است و بس! هر کسی را که می بینی یا در حال اظهارنظر درباره جدیدترین اتفاق رسانه ای شده است یا در حال تکرار اظهارنظر دیگری!

چقدر تکراری و کسل کنده! 

کجا رفت آن زمانی که مردم به سادگی میگفتند "من از این چیزها سر در نمی آورم."  یا "به این موضوع علاقه ای ندارم."

گویا همه از همه چیز سر در می آورند.  گویا خبر را دست اول بیان کردن پرستژ می آورد. انگار اگر نظر ندهی یعنی که عقب افتاده ای از دیگران. 

"در ماداگاسکار گورخر هایی کشف کرده اند که سفید و سیاه نیستند سیاه و سفیدند."

 چرا باید یک هفته در موردش و حواشی تکاملی،  فلسفی، سیاسی و.... حرف بزنیم!؟ چرا باید موضوع مورد علاقه رسانه‌ها آدامس نقل و عقل ما شود!!!؟

من که از این مسابقه بیمزه خسته شدم. شما رو نمی دونم اما من نیستم.

# خرم بالایی

blog.ir/manyadmigiram 

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

متاثر شدم!

اسمش رمضان ملک زاده بود.  معلم بود و اهل فرهنگ. دوست پدرم بود یا بهتر بگویم پدرم افتخار دوستی و آشنایی اش را داشت.

دو فرزند داشت به نام فرهاد و شیرین.  و اگر او نبود نمی دانم اسم برادرم و من چه میشد. اما حالا ما بابک و خرم ایم. هر بار که اسمم را میپرسند با افتخار می گویم " خرم".  

وقتی رفت همه برای وداع آمده بودند. معلم بود. کسی که طول و عرض زندگی دیگران را بسط میداد. جاذبه شخصیتی شان را ثابت می کرد. معادلات جدید برای زندگی شان تعریف میکرد. به خودشان فرا می خواندنشان و..... 

قبل از سفر خیلی چیزها را به یاد نمی آورد ولی رد قلمش در زندگی ام تا ابد از یاد نخواهد رفت.


به یاد همه معلمانی که زندگی مان را تاثیرگذارند. (به یاد عباس خان کیارستمی) خرم بالایی

blog.ir/manyadmigiram

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

چرا!!؟

مارک تواین میگه دو روز تو زندگی آدم مهمه.  روزی که به دنیا میاد و روزی که میفهمه برای چی دنیا آمده! 

خدا پدرش رو بیامرزه!  چون منی رو که تو چل و اند سالگی سیر می کنم رو گذاشته تو آمپاس. 

من از اون آدمایی هستم که چند سال بعد تولد تو روستا رفتن براش سجل گرفتن، تولدش رو هم برا راحتی زدن یک یک فلان. تازه فلانش رو هم با توجه به خدمت سربازی و اینا تنظیم زدن. این از تولدم.

در مورد دومیشم باید اقرار کنم که الا وکیلی هنوز نمی دونم برای چی!!!  یعنی فکر میکنم اگه یک جف دمپایی ابری به دنیا اومده بودم فرقی هم میکرد آیا.   یه وخ فکر نکنید که ملحد شدم و اینا ها! نه با این توضیح به کمال رسیدن و عاشق معشوقی خیلی حال نمی کنم. اگه بدونم سد کریم حال کرده ما رو درست کنه بعدش هم خراب خیلی راحترم.  

خلاصه که این جمله نغز از مارک، شما رو نمیدونم، واقعا رو مخ ماس! 

# خرم بالایی

blog.ir/manyadmigiram 

  • خرم بالایی