یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

۳۶ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

چرایی

مردم همیشه دنبال علت و چرایی میگردن! سوالات از چرا خدا این جهان رو خلق کرده؟  چرا باید خوب باشیم؟ شروع میشه و به چرا این به شوهر من چی گفت؟  هم ختم نمی شه! من البته خیلی زود یاد گرفتم که ما نیومدیم به این دنیا که برای هر سوالی جواب پیدا کنیم. 


کلاس چهارم ابتدایی بودم و هفته اول بود. هنوز شور و حرارت مهر به جا بود. با هیجان با همدیگه حرف میزدیم و منتظر خانم بودیم که در باز شد و یه خانم چادر مشکی خیلی جوون_ میخورد بیست یک یا دو باشه_ اومد تو کلاس. همه ساکت شدن و اونم اومد جلوی کلاس رو به همه وایساد. نگاهی به ما انداخت و با اعتماد به نفس کامل گفت: بچه ها من سلامتی هستم و معلم دینی و قرآن شما هستم.

همه زدن زیر خنده!  آخه آنوقت ها ما معلم به اون کم سنی ندیده بودیم! همه خانم معلم ها میانسال و اینا بودن! طفلی سرخ شد سیاه شد جیغی کشید که همه ما رو خفه کرد. نفس هیچکس بالا نمی یومد. من اون موقع ستون وسط ردیف چهارم می شستم. خانم از بین اون همه شاگرد صاف اومد کنار من یه کشیده آب دار صدا دار خوابوند صورت من و رفت که رفت. هنوز هم که هنوزه نمی دونم چرا من!!!!

#خرم بالایی 

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

کیمیاگر

خودشناسی 

کتاب کیمیاگر نوشته پائلو کولینو را سالها پیش به انگلیسی خواندم و لذت بردم. یکی از بهترین های دنیا شناخته شده است. داستان درباره چوپان اسپانیایی است که خواب گنجی در مصر را می بیند و پس از تحمل مصیبت های فراوان به مصر میرسد مشغول کندن محل مورد نظر میشود که دزدان میرسند و تمام دارایی اش را از او میگیرند.  رئیس دزدان از او می پرسد چه غلطی در آنجا میکند و چوپان داستان را به او میگوید. دزد خنده بلندی تحویل میدهد و می‌گوید سالهاست که خواب گنجی در زیر یک درخت در روستایی در اسپانیا را دیده است ولی هرگز اینقدر احمق نبوده که به آنجا برود. چوپان به روستایش بر میگردد و گنج را در آنجا میابد. 

نویسنده به داستان آب و تاب فراوانی می دهد و در آخر به ما میگوید که گنج واقعی در درون ماست.  

شاید فهمیدن این که گنج در درون ما یا نزد خودمان است خیلی آسان نباشد ولی شاید بتوان فهم آنرا با گفتن این که اصل داستان پائلو کولینو برگرفته از یکی از داستان های مثنوی معنوی است آسان تر شود. 


جالب است که در داستان مولانا مردی در بغداد رویای گنجی در مصر را می بیند و در مصر به هنگام حفاری دستگیر میشود و قاضی به او میخندد به او میگوید عمری   است که خواب گنجی در جایی در بغداد را دیده است و آدرس همان مکانی را میدهد که مرد بغدادی در آنجا زندگی می کند. 


حالا میدونم که اگه مثنوی میخوندم مجبور نبودم که یه کتاب انگلیسی بخونم و کنم که چه چیزی این نویسنده قرن بیستم فهمیده و اینا. ولی یه سوال هم برام مونده و اون اینکه خوب اون دزد و قاضی چرا دنبال رویاشون نرفتن! خوب اگه رفته بودن اون بغدادی و اون چوپان دیگه خوابی نداشتن ببینن دیگه! 


#خرم بالایی / برگرفته از نوشته های محمد امین مروتی @fekrmikonamودشناسی 


کتاب کیمیاگر نوشته پائلو کولینو را سالها پیش به انگلیسی خواندم و لذت بردم. یکی از بهترین های دنیا شناخته شده است. داستان درباره چوپان اسپانیایی است که خواب گنجی در مصر را می بیند و پس از تحمل مصیبت های فراوان به مصر میرسد مشغول کندن محل مورد نظر میشود که دزدان میرسند و تمام دارایی اش را از او میگیرند.  رئیس دزدان از او می پرسد چه غلطی در آنجا میکند و چوپان داستان را به او میگوید. دزد خنده بلندی تحویل میدهد و می‌گوید سالهاست که خواب گنجی در زیر یک درخت در روستایی در اسپانیا را دیده است ولی هرگز اینقدر احمق نبوده که به آنجا برود. چوپان به روستایش بر میگردد و گنج را در آنجا میابد. 

نویسنده به داستان آب و تاب فراوانی می دهد و در آخر به ما میگوید که گنج واقعی در درون ماست.  

شاید فهمیدن این که گنج در درون ما یا نزد خودمان است خیلی آسان نباشد ولی شاید بتوان فهم آنرا با گفتن این که اصل داستان پائلو کولینو برگرفته از یکی از داستان های مثنوی معنوی است آسان تر شود. 


جالب است که در داستان مولانا مردی در بغداد رویای گنجی در مصر را می بیند و در مصر به هنگام حفاری دستگیر میشود و قاضی به او میخندد به او میگوید عمری   است که خواب گنجی در جایی در بغداد را دیده است و آدرس همان مکانی را میدهد که مرد بغدادی در آنجا زندگی می کند. 


حالا میدونم که اگه مثنوی میخوندم مجبور نبودم که یه کتاب انگلیسی بخونم و ذوق کنم که چه چیزی این نویسنده قرن بیستم فهمیده و اینا. ولی یه سوال هم برام مونده و اون اینکه خوب اون دزد و قاضی چرا دنبال رویاشون نرفتن! خوب اگه رفته بودن اون بغدادی و اون چوپان دیگه خوابی نداشتن ببینن دیگه! 


#خرم بالایی / برگرفته از نوشته های محمد امین مروتی @fekrmikonam

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

شیخ ابونفیذ شاگردان خویش فرا بخواند در حالیکه سخت مضطرب به نظر میرسید. معلوم شد خوابی دیده است. صدایی شنیده که از او پرسیده است" ای شیخ خودت را محاسبه می کنی؟" شیخ از شاگردان درباره تعبیر خوابش پرسید.

یکی از شاگردان گفت از آنجا که شیخ عمر خود صرف راهنمایی و ارشاد خلق میکنند شاید در حق کسی اهمال شده باشد. دیگری گفت " محال است. ما سخنان گهربار شیخ را در همه  وبسایت ها، شبکه‌های اجتماعی و مجازی اعم از اینستاگرام و صفحه شخصی شیخ در فیسبوک به اشتراک گذاشته ایم".(*). یکی دیگر گفت" چوپانی را میشناسم که خارج از شهر است و دسترسی به دنیای مجازی که ندارد هیچ، تی وی و رادیو هم ندارد. شاید خواب شیخ اشاره به وی دارد!" جملگی تصمیم گرفتند که همان باشد و قرار شد شیخ به همراه شاگردان برای ارشاد چوپان به خارج شهر بروند.

شاگردان چوپان را در کوره راهی یافتند و با زحمت فراوان به نزد شیخ رهنمایی کشاندند. ایشان با همدیگر به اختلاط مشغول گشتند و شاگردان همگی مستمع. بعد از ساعتی چند، شیخ سر به آسمان بلند کرد و گفت "پروردگارا تو شاهد باش که من امروز برای اینکه بنده ای از بندگان ترا ارشاد کنم قیام کردم."

چوپان دهاتی خنده ی بلند کرد و گفت "واقعا چنین است که تو امروز این خلق را به بیراهه کشاندی تا مرا به راه بکشانی؟  حکما که تو عمر به بطالت گذرانده ای." 

شاگردان که چیزی ملتفت نشده بودند به همراه شیخ که اخم کرده بود به شهر بازگشتند. 

#خرم بالایی

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

اینکه خبر یه رسوایی بعد از پنج سال به اطلاع مردم برسه به اون اندازه ای که جوک پشت جوک برای اون درمیاد تعجب آور نیست. ولی دلیلش چی میتونه باشه؟ 

بعضی ها میگن دلیلش مربوط به روانشناسی میشه. یعنی اینکه هر وقت افراد فکر کنن قدرت حل مشکلی رو ندارن شروع به مسخره بازی و جوک کردن موضوع میکنن تا موضوع چنان بی اهمیت به نظر برسه که اعصاب و روانشون رو داغون نکنه! ولی بنده نظر دیگه ای دارم!

این جوکهایی که پس هر فاجعه و رسوایی میاد کار دست استکبار جهانی است. اونا میخوان کاری کنن ما از امر به معروف و نهی از منکر دست بکشیم! نامردا! 

#خرم بالایی 

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

برکت

یه یار یه پنجاه تومنی بهم داد. پرسیدم داستان چیه و گفت از بزرگی رسیده بزار تو جیبت برکت میاره!  دفعه بعد یه دویستی بهم داد و گفت از آقای بهجت رسیده. اونم گذاشتم تو کیف پولم.

چند وقت بعد پنجاهی رو دادم به یه گدا سر خیابون. یه روز هم حرم حضرت معصومه نشسته بودم که دیدم یه نفر یه گوشه ای نشسته هر از گاهی یکی میاد یه پولی میزاره تو جیبش میره. بلند شدم رفتم دویستی دادم بهش و از حرم زدم بیرون. آخه برکت از سید کریمه نه از شیخ و آیت ا...! مگه نه! 

#خرم بالایی

  • خرم بالایی
  • ۰
  • ۰

آنچه برای خود می پسندی برای دیگران نپسند! 


آخر الزمان شده! چیزهایی که قبلا حقیقت محض میدونستیم دیگه درست به نظر نمیاد.مثلا اغلب مردم بر این باور بودن که اگه ما هر چی رو که برای خودمون می پسندیم برای دیگران هم بپسندیم دنیا گلستان میشه!  

ولی سوالی که پیش میاد اینه که آیا دیگران هم چیزی که ما می پسندیم می پسندند!؟ آیا اگر داعش آنچه رو  می‌پسنده برای شما هم بپسنده دنیا گلستان میشه .!؟ 

عجب دنیایی شده ها! 

#خرم بالایی 


  • خرم بالایی