یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

یاد بگیریم که یاد بگیریم

اگر بخواهیم آموخته شویم باید درباره خودمان و دیگران بنویسیم. برای نوشتن باید خوب ببینیم و بشنویم. نوشتن ما را به فکر کردن وامیدارد!

  • ۰
  • ۰

کیمیاگر

خودشناسی 

کتاب کیمیاگر نوشته پائلو کولینو را سالها پیش به انگلیسی خواندم و لذت بردم. یکی از بهترین های دنیا شناخته شده است. داستان درباره چوپان اسپانیایی است که خواب گنجی در مصر را می بیند و پس از تحمل مصیبت های فراوان به مصر میرسد مشغول کندن محل مورد نظر میشود که دزدان میرسند و تمام دارایی اش را از او میگیرند.  رئیس دزدان از او می پرسد چه غلطی در آنجا میکند و چوپان داستان را به او میگوید. دزد خنده بلندی تحویل میدهد و می‌گوید سالهاست که خواب گنجی در زیر یک درخت در روستایی در اسپانیا را دیده است ولی هرگز اینقدر احمق نبوده که به آنجا برود. چوپان به روستایش بر میگردد و گنج را در آنجا میابد. 

نویسنده به داستان آب و تاب فراوانی می دهد و در آخر به ما میگوید که گنج واقعی در درون ماست.  

شاید فهمیدن این که گنج در درون ما یا نزد خودمان است خیلی آسان نباشد ولی شاید بتوان فهم آنرا با گفتن این که اصل داستان پائلو کولینو برگرفته از یکی از داستان های مثنوی معنوی است آسان تر شود. 


جالب است که در داستان مولانا مردی در بغداد رویای گنجی در مصر را می بیند و در مصر به هنگام حفاری دستگیر میشود و قاضی به او میخندد به او میگوید عمری   است که خواب گنجی در جایی در بغداد را دیده است و آدرس همان مکانی را میدهد که مرد بغدادی در آنجا زندگی می کند. 


حالا میدونم که اگه مثنوی میخوندم مجبور نبودم که یه کتاب انگلیسی بخونم و کنم که چه چیزی این نویسنده قرن بیستم فهمیده و اینا. ولی یه سوال هم برام مونده و اون اینکه خوب اون دزد و قاضی چرا دنبال رویاشون نرفتن! خوب اگه رفته بودن اون بغدادی و اون چوپان دیگه خوابی نداشتن ببینن دیگه! 


#خرم بالایی / برگرفته از نوشته های محمد امین مروتی @fekrmikonamودشناسی 


کتاب کیمیاگر نوشته پائلو کولینو را سالها پیش به انگلیسی خواندم و لذت بردم. یکی از بهترین های دنیا شناخته شده است. داستان درباره چوپان اسپانیایی است که خواب گنجی در مصر را می بیند و پس از تحمل مصیبت های فراوان به مصر میرسد مشغول کندن محل مورد نظر میشود که دزدان میرسند و تمام دارایی اش را از او میگیرند.  رئیس دزدان از او می پرسد چه غلطی در آنجا میکند و چوپان داستان را به او میگوید. دزد خنده بلندی تحویل میدهد و می‌گوید سالهاست که خواب گنجی در زیر یک درخت در روستایی در اسپانیا را دیده است ولی هرگز اینقدر احمق نبوده که به آنجا برود. چوپان به روستایش بر میگردد و گنج را در آنجا میابد. 

نویسنده به داستان آب و تاب فراوانی می دهد و در آخر به ما میگوید که گنج واقعی در درون ماست.  

شاید فهمیدن این که گنج در درون ما یا نزد خودمان است خیلی آسان نباشد ولی شاید بتوان فهم آنرا با گفتن این که اصل داستان پائلو کولینو برگرفته از یکی از داستان های مثنوی معنوی است آسان تر شود. 


جالب است که در داستان مولانا مردی در بغداد رویای گنجی در مصر را می بیند و در مصر به هنگام حفاری دستگیر میشود و قاضی به او میخندد به او میگوید عمری   است که خواب گنجی در جایی در بغداد را دیده است و آدرس همان مکانی را میدهد که مرد بغدادی در آنجا زندگی می کند. 


حالا میدونم که اگه مثنوی میخوندم مجبور نبودم که یه کتاب انگلیسی بخونم و ذوق کنم که چه چیزی این نویسنده قرن بیستم فهمیده و اینا. ولی یه سوال هم برام مونده و اون اینکه خوب اون دزد و قاضی چرا دنبال رویاشون نرفتن! خوب اگه رفته بودن اون بغدادی و اون چوپان دیگه خوابی نداشتن ببینن دیگه! 


#خرم بالایی / برگرفته از نوشته های محمد امین مروتی @fekrmikonam

  • ۹۵/۱۰/۰۱
  • خرم بالایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی