اسمش رمضان ملک زاده بود. معلم بود و اهل فرهنگ. دوست پدرم بود یا بهتر بگویم پدرم افتخار دوستی و آشنایی اش را داشت.
دو فرزند داشت به نام فرهاد و شیرین. و اگر او نبود نمی دانم اسم برادرم و من چه میشد. اما حالا ما بابک و خرم ایم. هر بار که اسمم را میپرسند با افتخار می گویم " خرم".
وقتی رفت همه برای وداع آمده بودند. معلم بود. کسی که طول و عرض زندگی دیگران را بسط میداد. جاذبه شخصیتی شان را ثابت می کرد. معادلات جدید برای زندگی شان تعریف میکرد. به خودشان فرا می خواندنشان و.....
قبل از سفر خیلی چیزها را به یاد نمی آورد ولی رد قلمش در زندگی ام تا ابد از یاد نخواهد رفت.
به یاد همه معلمانی که زندگی مان را تاثیرگذارند. (به یاد عباس خان کیارستمی) خرم بالایی
blog.ir/manyadmigiram
- ۹۵/۰۹/۲۹